*سرزمین پری ها*

داستان کودکانه

لجبازی مینا کوچولو من نیلوفر هستم. اسم دوست من میناست. خانه ی ما نزدیک خانه ی دوستم میناست. مامان من و مینا  با هم دوستند. من و مینا بعضی وقت ها به خانه ی هم می رویم و با هم بازی می کنیم. اما بعضی وقت ها  به زور اسباب بازی هایم را از من می گیرد و اگرهم بهش ندهم، داد می زند و گریه می کند. تازه یک روز که تولدم بود، مامانم بیشتر دوستانم رو دعوت کرد، مینا هم بود. وقتی دوستانم کادوها را به من دادند، مینا رفت پیش مامانش و گریه کرد و گفت منم یه عالمه کادو می خوام و مامان مینا خیلی از کارش ناراحت شد. یک بار هم که من و مینا با مامانامون داشتیم می رفتیم پارک، توی راه مینا یک توپ خوشگل دید و به مادرش گ...
26 بهمن 1391
1